امیرعباسامیرعباس، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

بهونه زیبای زندگی

ختنه گل پسرم

1394/7/9 19:08
نویسنده : مامان غزل
181 بازدید
اشتراک گذاری

امیرعباسم  3 روز بعد 40 روزت ،بردیمت ختنه کردیم مبارکت باشه پسر گلمهورادیگه واسه خودت مردی شدی مامانی...اوایل خیلی میترسیدم مامانی ،چون اصلا دلشو نداشتم، من و مامانی بردیمت درمانگاه 13 آبان  وای تا خود درمانگاه دل تو دلم نبود گلم. خلاصه رسیدیم. همون اول منو فرستادن دنبال نخود سیاه رفتم داروخانه داروههاتو گرفتم و اومدم درمانگاه........ولی پسرم وقتی رسیدم و صدای گریه هاتو شنیدم تمام دنیا همون لحظه رو سرم خراب شد....  من و آجی حدیث پشت در گریه می کردیم ، خیلی خدا رو صدا زدم و  تا تو طوریت نشه. الهی قربونت برم مامانی آخه خیلی داد میزدی.خودمو به زور کنترل میکردم که نیام داخل.خلاصه کارت تموم شد و من اومدم داخل و بغلت کردم .مگه آروم می شدی مامانی ، اومدیم توی یه اتاق دیگه تا بهت شیر بدم  اتاق دور سرم میچرخید خانم پرستار رفت برام آب قند اورد از شدت گریه کردن به نفس نفس افتاده بودی گلم.الهی مامان فدات بشه دیگه نمیدونستم چه جوری آرومت کنم که بلااخره خودت خوابت برد ،خیلی دلم برات سوخت عزیزم اما چیکار میتونستم بکنم پسرم ،این کار هم لازم بود. اگه دست من باشه هیچ وقت نمیذارم درد بکشی قربونت برم مامانی ،امیدارم هیچوقت تو زندگیت درد نکشی....این بزرگ ترین و زیباترین آرزوی قلبی مادرته پسرم.این را بدون که مادرت همیشه عاشقانه دوستت خواهد داشت پسر نازنینمقلبقلبقلبقلبقلب      

الهی قربونت برم هر کاری کردم دلم نیومد توی این دوران ازت عکس بگیرم نمیتونستم از لحظه هایی که زجر میکشی عکس بگیرم
 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)