امیرعباسامیرعباس، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

بهونه زیبای زندگی

واکسن دو ماهگی قند عسل

1394/7/9 19:11
نویسنده : مامان غزل
182 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفس مامان..عزیزم امروز واکسن داشتی مامان، واکسن 2 ماهگی.عزیزم خیلی میترسیدم از این که تب کنی پسرم ،خلاصه با هر سختی که بود بردیمت. اول که رفتیم خواب بودی عزیزم ،الهی فدات شم انگار نمی دونستی که چه بلایی قراره سرت بیاد و چقدر درد بکشی. قبل تو آبجی حدیث واکسن کزاز زد. قربونت برم همه جای اتاق را داشتی نگاه میکردی،خانمی که میخواست به تو واکسن بزنه همچین مظلومانه نگاه میکردی که خیلی دلش برات سوخت ولی بلاخره باید کارش را انجام میداد من که اصلا نتونستم نگاه کنم تو بغلم بودی پاهاتو محکم گرفته بودم تا تکون ندی. اول بهت قطره داد اصلا از طعمش خوشت نیومد و بعدش سرنگ اول به پای چپت زد خیلی داد زدی ولی زود آروم شدی و بعد به پای راست که دیگه خیلی گریه کردی  بهت شیر دادم وقتی که گذاشتم توی کلاسکت  خوابت برد آخه قبلش بهت قطره داده بودم. وقتی رفتیم خونه خواب بودی بعد 1 ساعت بیدار شدی دیگه بی قراریات شروع شد.مگه آروم میشدی ،الهی قربونت برم خیلی طول کشید که بخوابی دیگه انقدر گریه کرده بودی که هم صدات گرفته بود.خلاصه این وضعییت تو تا شب ادامه داشت ولی الان که دارم برات می نویسم تو خوابیدی عزیزم ولی هر لحظه تو خواب ناله میکنی. نگران نباش عزیزم تا خود صبح بیدارم و مواظبت هستم. الهی مامان فدات بشه تو چقدر میخوای درد بکشی آخه اون از ختنه که چند روز گریه میکردی اینم از واکسن.پسرم وقتی میبینم که انقدر گریه میکنی و درد میکشی قلبم از جاش میخواد درد بیاد ،امروز اصلا حوصله ی هیچ کاری و نداشتم..ماچماچماچماچماچقلبقلبقلبقلبقلبماچماچماچماچقلبقلبقلبقلبقلبماچماچماچماچماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)