امیرعباسامیرعباس، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

بهونه زیبای زندگی

جشن ده روزه گی پسرگلم

1394/7/9 19:07
نویسنده : مامان غزل
356 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم مامانی تا روز دهم پيشمون موند. خيلي براش مهم بود كه حتما ما رو روز دهم ببره حموم و غسلمون بده این ده روز خیلی زحمت کشید فکر کنم آنقدر خسته شده بود که دلش میخواست هر چه سریع تر از خونمون فرار کنه قه قههقه قهه از بس بابایی تو کارها کمکش کرده بدعادت شده خندونکخندونک. من كه ديگه تقريبا از آب و گل دراومده بودم و تنهايي حموم كردم  بعد از حموم من، تو  رو حموم كرد و غسلت داد. فدات بشم، بعد حموم اونقدر آروم شده بودی كه راحت چندين ساعت خوابيدی. میخواستیم اون شب جشن بگیریم اما شرایط جور نبود به خاطر همین دلیل جشن و به هفته بعد موکول کردیم یه جشن کوچیک گرفتیم و از طرف من مامانی و بابایی و دایی حسن و دایی حسین و از طرف بابا هم مامانی و باباجی و عمو مهدی و عمه فروغ و عمه فخری و عمه مریم و عمه مرضیه و دختر عمه راحله و دخترعمه راضیه همه رو با خانواده دعوت کردیم فقط دخترعمه راضیه نتونست بیاد به خاطر اینکه عروسی دعوت داشت

 اینم چتد تا عکس از اون شب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)