امیرعباسامیرعباس، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

بهونه زیبای زندگی

شب آخر مامان و نی نی

1394/6/22 13:50
نویسنده : مامان غزل
222 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر عزیزتر از جانم                                           

مامان جون ،پسر نازم امشب شب آخری هست که تو شکم مامانی هستی نفسم.......باورم نمیشه که 9 ماه به این زودی سپری شد. عزیزم 9 ماه با هم بودیم، باهم نفس کشیدیم، تو  رو  تو همه ی  وجودم حست کردم، عاشقت شدم، تو با اومدنت تو  وجودم من.....منو مادر نامیدی عزیزم شادی هام، گریه هام، بی خوابی هام، سختی هام همه و همه رو باتو تجربه کردم........... خیلی خوشحال بودم پسرم همه ی سختی ها رو به جونم خریدم فقط و فقط برای  همچین روزی یعنی 22 تیر مامان جون......عزیزم گل پسرم انشاالله به امید خدا  به دنیا میای ، امیرعباسم خیلی خوشحالم که بلاخره میبینمت لحظه شماری میکنم که بغلت کنم ،لمست کنم، ببوسمت ،نگاهت کنم .........خلاصه یه حس و حال دیگه ای دارم  بابا محسن هم خیلی خوشحاله، الهی من قربونش برم خب داره برای بار دوم بابا میشه آبجی حدیث هم خیلی خوشحاله و  دوست داره که تو رو ببینه، پسرم یکی یدونه ی من ،خلاصه  هممون منتظر به دنیا اومدنت هستیم ...مامانی امشب هم مراقب خودت باش، میدونم دیگه جات خیلی تنگ شده دیگه چیزی نمونده، راحت میشی پسر گلم. مامانی دیگه میره به کاراش برسه و زود بخوابه تا فردا زیاد خسته نشم البته اگه بتونم از خوشحالیم بخوابم

پسندها (2)

نظرات (1)

مامانی احترام
23 بهمن 94 17:46
سلام خوبی عزیزم وبلاگ عااااااااالی هزارسالهشی عزیزم انشاالله...